نقش علم اعصاب یا نوروساینس ( قسمت دوم)
علم هنوز در حال جستجو است که کشف کند مغز چه مقدار می تواند مجددا سیم بندی شود. اما یک چیزی وجود دارد که ما از آن مطمئن هستیم:
“تحت شرایط صحیح، مغز می تواند در طی یک دوره زمانی بسیار کوتاه بطور اساسی سیم بندی شود.”
آنچه که علم در باره پلاستیسیته مغز آموخته است خبر خوبی برای مبتلایان به سکته مغزی است. گرچه، علی رغم همه آن چیزی که آموخته ایم، کلینیسین های درمان کننده بیماران سکته مغزی لزوما این دیدگاه را ندارند که همه چیز را برای اثرگذاری بر مغز در اختیار دارند. از آنجایی که کلینیسین ها نمی توانند بطور تیپیک سیم بندی مجدد مغز را ببینند ، آنها بر چیزی فوکوس می کنند که “می توانند ببینند”.
کلینیسین ها معمولا به مبتلایان به سکته مغزی از دریچه توانایی فانکشنال (توانایی انجام وظایف روزمره) نگاه می کنند.
نگرش دانشمندان اعصاب به بهبودی نه از لحاظ عملکرد بیمار در انجام فعالیت های زندگی روزمره، بلکه از لحاظ عملکرد مغز اوست. از آنجایی که تمرکز ایشان بر مغز است، بنابراین تمایل دارند در باره بهبودی از سکته مغزی خوشبین تر از کلینیسین ها باشند.
در سکته مغزی متوسط (استرس “متوسط”) درصد کمی از نورون ها و سلول های عصبی مغز می میرند. اما به دلیل تاکید بر روی عملکرد، همین تعداد کم سلول های عصبی از بین رفته، اثر بسیار زیادی بر مغز دارند، و باز هم نام این فرآیند، “یادگیری عدم استفاده” است.
متوقف کردن “یادگیری عدم استفاده” از لحاظ تاثیرش بر روی مغز، مهم ترین هدف درمان در فاز تحت حاد است.
این سوال را می شود مطرح کرد: “آیا بیماران به روش سنتی درمان شدند یا بر طبق علم؟”
این سوالات پایه دیدگاه جدید در باره بهبودی از سکته مغزی شده اند ، و، دوباره، نوروساینس پیشتاز این دیدگاه جدید است.