نورون های مغز نه تنها نیازمند تکرار خوب تمرینات هستند تا خودشان را تقویت کنند بلکه همچنین نیازمند تداوم تمرینات برای تثبیت شدن هستند.
برای مثال، اگر بیمار برای ۵۰ بار تکرار هر یک از تمرینات دست خوب همکاری می کند، اما آن را فقط یک بار در هفته انجام می دهد، در بهبودی مشکل ایجاد می شود. چون ۵۰ تکرار عالی است، اما فاصله زمانی زیاد بین جلسات برای تکرار تمرینات باعث می شود که آن ارتباطات جدید ضعیف شوند.
اگر فرد مبتلا به سکته مغزی می خواهد بهبودی اش را به حداکثر برساند، لازم است در تمرین مکرر حرکات استوار و مصمم باشد.
همه مثال هایی که تاکنون ارائه شدند، به دلایل خوبی همگی حول حرکت بعد از سکته مغزی بودند. حرکت برای کیفیت زندگی، ایمنی، و استقلال اهمیت دارند.
اما راه دیگری که می توان از نوروپلاستیسیته برای بهبود کیفیت زندگی بیمار استفاده کرد استفاده از آن برای بازسازماندهی انگیزه در مغز است.
این امر بخصوص برای کسانی که تمرینات توانبخشی را جدی نمی گیرند یا اراده ادامه تمرینات را ندارند اهمیت دارد.
وقتی که فرد احساسی مثل تسلیم شدن دارد، تفکری در مغز وجود دارد که می گوید تسلیم شو. اگر روال اینگونه باشد، در این صورت مغز نیز می گوید تسلیم شو. (تمرین مکرر هنوز موثر است حتی اگر فرد از این موضوع آگاه نباشد.)
اگر فرد مبتلا به خودش بگوید ادامه بده، هربار و هر روز یک قدم کوچک بردارد، و آن را بیشتر و بیشتر و بیشتر انجام دهد، این تداوم در مغز جا خواهد افتاد.
اگر فرد مبتلا به خودش بگوید که به آن دست یافته ای، همه کار سختش نتیجه مطلوب خواهد داد حتی اگر نتیجه اش را هنوز ندیده باشد- و اگر فرد به خودش چندین بار در روز آن را تکرار کند، در این صورت اعتماد در مغز شکل می گیرد.
شما توانایی دارید هر آنچه که می خواهید بشوید. فقط باید ارتباطات سرد را رها کنید ( مثل عدم اعتماد به نفس و ترس) و ارتباطات جدید را شکل دهید ( مثل پشتکار و تعادل).
بنابراین، فرد از نوروپلاستیسیته به چه منظوری استفاده خواهد کرد؟
آیا فرد مبتلا تمرینات توانبخشی را از این به بعد بطور مداوم تکرار خواهد کرد؟
آیا فرد مبتلا با خودش صحبت خواهد کرد؟
ما افراد مبتلا به سکته مغزی را تشویق می کنیم که هر دو را انجام دهند.